قوله تعالى: قدْ خلتْ منْ قبْلکمْ سنن فسیروا اى اعتبروا و انظروا کیف فعلنا بمن والى، و کیف انتقمنا ممن عادى. میگوید درنگرید بندگان من! عبرت گیرید رهیگان من! پند پذیرید دوستان من! دیده بصائر برگمارید، نظر عبرت و فکرت بکار دارید، تا ببینید لطف من با دوستان من و قهر من بر دشمنان من. آن لطف اثر فضل ماست، و این قهر نشان عدل ماست، ار فضل کنیم سزاست، ور عدل کنیم رواست که خداوندى و پادشاهى بحقیقت ما راست. اثر فضل ما بود که آدم صفى را بر کشیدیم و بنواختیم، و بى سابقه طاعت با وى کرامتها کردیم و علم دادیم و مسجود فرشتگان کردیم، و بجوار خود بحظیره قدس رسانیدیم آن گه آن زلت که از وى برفت ازو درگذاشتیم، و عذر بنهادیم، و رقم اصطفائیت و اجتبائیت کشیدیم، که «ثم اجتباه ربه، فتاب علیه و هدى». نشان عدل ما بود که ابلیس نومید را براندیم، و مهجور مملکت کردیم، و بآن سر فرازى که کرد و کبر که آورد عبادت چندین هزار ساله بباد بردادیم، و این رقم کفر بر وى کشیدیم که: و کان من الْکافرین. اثر فضل ما بود که نوح را از دست دشمن و زخم ایشان برهاندیم، و از بهر وى کشتى ساختیم، تا از عذاب طوفان ایمن کردیم.
نشان عدل ما بود که قوم نوح را یکبارگى بآب بکشتیم، و بسیط زمین را از نجاست کفر ایشان بشستیم. اثر فضل ما بود که ابراهیم را بدوست خود گرفتیم و پدر پیغامبران و پیشواى ملت خود کردیم، و آتش بر وى بوستان چون گلستان کردیم.
و نشان عدل ما بود که نمرود طاغى را از درگاه خود براندیم، و چون خواست که قربان کند از بهر ما دست رد بسینه وى باز نهادیم و نپذیرفتیم، و بآن سرکشى و جبارى که بود بدست پشهاى هلاک کردیم. اثر فضل ما بود که موسى کلیم را با پشمینهاى و عصائى بخود نزدیک کردیم، بکوه طور برآوردیم و همراز خود کردیم. نشان عدل ما بود که فرعون بىعون را از تخت و تاج در ربودیم و او را و جمله قبطیان را بآب بکشتیم، و خانها و زیورهاى ایشان رایگان به بنى اسرائیل سپردیم. اثر فضل ما بود که صدر دولت یتیم بو طالب از هفت آسمان برگذاشتیم، و مقام محمود و عرش عظیم منزلگاه وى کردیم، و لقاء و رضاء خود و شفاعت امت تحفه وى ساختیم. نشان عدل ما بود که عقبة و عتبة و امیة و شیبة و ولید مغیرة و ابو جهل پر جهل را و جمله صنادید قریش را به اسفل السافلین فرو بردیم، و ظلمت کفر ایشان با طى ادبار خود بردیم، و نقاب تعزز از چهره جمال اسلام فرو گشادیم، و بسیط زمین بجمال شرع نبوى و رسالت. محمد (ص) عربى بیاراستیم و بپرداختیم، و این ندا در عالم دردادیم: و قلْ جاء الْحق و زهق الْباطل.
سائق و قائد صراط الدین
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
جز بدست و دل محمد (ص) نیست
حل و عقد خزینه اسرار
در طریق رسول دست آویز
بر بساط خداى پاى افشار
هذا بیان للناس میگوید: آنچه کردیم از کرامت و اهانت، و آنچه نمودیم از نواخت و سیاست، بآن کردیم تا بدان مردمان عبرت گیرند، و دانایان پند پذیرند، و زیرکان دریابند، و هوشیاران در هوشیارى بیفزایند، غافلان از غفلتباز گردند، گهى در قهر و عدل الله نگرند، از هلاک متمردان و خسران اهل طغیان براندیشند، و از بیم چون نمک در آب بگدازند. گه در فضل و لطف الله نگرند، نواخت پیغامبران و کرامت دوستان یاد کنند، چون گل بر بار بشکفند. خدا را گه چنان پرستند و گه چنین. رب العالمین از مومنان این تردد و اختلاف حال در پرستگارى و طاعت دارى بپسندید و ایشان را در آن بستود، گفت: یدْعون ربهمْ خوْفا و طمعا جاى دیگر گفت: یدْعوننا رغبا و رهبا.
و لا تهنوا و لا تحْزنوا و أنْتم الْأعْلوْن میگوید، هیچ اندوه مدارید، و هیچ غم مخورید، و خود را خوار و حقیر مشمرید که برترى و مهترى خود شما را سزد، که عهد من دارید، و بیاد من نازید، و بضمان من تکیه دارید، و برحمت من آسایش. و زبان حال بنده از سر ناز و دلال این ترنم میکند:
جز خداوند مفرماى که خوانند مرا
سزد این نام کسى را که غلام تو بود
پیر طریقت در مناجات گفت: الهى چه غم دارد او که ترا دارد؟ کرا شاید او که ترا نشاید؟ آزاد آن نفس که بیاد تو یازان، و آباد آن دل که بمهر تو نازان، و شاد آن کس که با تو در پیمان.
از غیر جدا شدن سر میدانست
کار آن دارد که با تو در پیمانست